به گزارش شهرآرانیوز؛ مشهد شهری کهن بود که روزگاری با ورود هشتمین امام (ع) جایگاهی رفیع پیدا کرد؛ به گونهای که تاریخ را به دو بخش پیش و پس از حضور ایشان تقسیم کرد. آنچه پس از حضور امامرضا (ع) در این شهر گذشت، سرنوشتی سرشار از رونق دین، دانش و پرورش دانشمندان بزرگ بود؛ به نوعی که حتی محلات و بخشهای گوناگون آن نیز برای خود تاریخچه و سرگذشتی داشتند. با این پیشینه، اکنون گسترش شهر با حضور سالانه بیش از ۳۰ میلیون زائر به سویی رفته که هویتش تحتتأثیر قرار گرفتهاست. باوجود اهمیت محلات تاریخی مشهد در تأمین امکانات خدماتی و ادراک آنها از هویت مذهبی این شهر، یکی از تغییرات اساسی این پهنه، ازبینرفتن ساختار سنتی این محلات و تبدیلشان به فضاهای تجاری و اقامتی است که کوچ ساکنان و تغییر بافتها را به همراه داشته است. در راستای پرداختن به هویت محلات و بازگرداندن آنان به جایگاه گذشتهشان، نشستی با عنوان اندیشهورزی جهانشهر محله قلعهخیابان یا شهرک شهیدباهنر، با حضور دو پژوهشگر حوزه اسلامی و معماری برگزار شد که شرحی کوتاه از آن پیش روی شماست.
دکتر غلامرضا جلالی، پژوهشگر تمدن اسلامی، سخنران ابتدایی این نشست بود. او در صحبت هایش به پیشینه تاریخی شهر توس و نقش محلات آن اشاره کرد و افزود: «مشهد شهری است که در مسیر جاده ابریشم قرار گرفته است. این شهر تاریخ مستند چندصدساله را پشت سر گذاشته و به یمن وجود امام رضا (ع) به تدریج به منطقهای برای تعاملات فرهنگی و اقتصادی تبدیل شده است. رفت وآمد در جاده ابریشم تعاملات میان طریقتهای گوناگون را آسانتر کرده بود، به طوری که نزدیک به ۱۷۰ شخصیت برجسته در آن پرورش یافتند و توانستند در جهان بینافرهنگی عمل کنند. یکی از مواهب پنج گانهای که مشهد به دست آورد، به فرهنگ سازی تعبیر شده است. این مرحله نخستی است که مشهد با توجه به حضور امام رضا (ع) با آن روبه رو شده است و این فرهنگ سازی در ابعاد گوناگون رخ داد. براساس منابع ۱۳۰۰ سخن مستقل از امام رضا (ع) جمع آوری شده و به ما رسیده است؛ درحالی که ما از آن همه عناوین تاکنون حتی پانصد توصیه را هم اجرایی نکرده ایم. یعنی بخش شایان توجهی از آموزههای ایشان تفسیرنشده باقی مانده است. آنچه انجام داده ایم هم خیلی کاربردی نبوده و جنبه انتراعی داشته است.»
دکتر جلالی در ادامه سخنانش گفت: «دومین گامی که این شهر برداشته است، مربوط میشود به مرحلهای که پس از اتفاقات حمله چنگیز رخ داد. یکی از تحلیلهایی که تفکر یورشگران در این منطقه حاکم کرد، جبرگرایی بود که برخی از رسوباتش در عصر کنونی نیز باقی مانده است. این جبرگرایی به جایی رسید که حدود شصت تا هفتاد سال بعد موضع گیری در برابر آن به صورت عام البلوا شد.»
این پژوهشگر تمدن اسلامی تأکید کرد: «مرحله سوم تحولات مهم شهر برمی گردد به دوره صفویه و اتفاق مهم آن، یعنی برپایی نهضت علمی. مدارس ده گانه که تعدادی از آنها هنوز باقی مانده و بخش دیگرش جلسات گفت وگویی است که میان دانشمندان آن دوره در این شهر برگزار میشد، نشان میدهد که عقل گرایی از بین نرفت؛ به این دلیل که در پیروی از حضرت رضا (ع) افرادی به عقل گرایی رسیدند. چطور امکان داشت در شهری که سایه امام رضا (ع) بود، عقل گرایی کنار برود؟»
وی در تشریح مرحله بعد از نهضت صوفیه نام میبرد که با چالشهای گوناگون و عجیب وغریب تعاملات فرهنگی بین مشهد و فرهنگهای دیگر گسترش پیدا کرد و سپس میافزاید: «در دوره قاجار ارتباطات فرهنگی ایران با ملتهای اروپایی بسیار گسترش پیدا کرد. برای همین سفرهایی که این دوره اتفاق افتاد، سفرنامههای مفیدی به جاگذاشت و یک دوره درخورتأمل دیگر قاجار بود. در دوره پهلوی مشهد با نهادسازی علمی گسترده از طریق حوزه با حضور آیت ا... میلانی روبه رو شد. اینها تحولاتی جدی است که در تاریخ خراسان نظیر ندارد.»
جلالی در جمع بندی همه این مراحل این نکتهها را اضافه میکند: «همه اینها مقدمهای است برای دانستن تعاملات تمدنی که اکنون در آن قرار داریم و تفسیری که از زبان رهبر معظم انقلاب با نام تمدن نوین داریم، کلانترین دیدگاه است. پیش از اینکه با کلمه «جهان شهر» روبه رو شویم، کلمه «دولت شهر» را زیاد شنیده بودیم، اما به کارگرفتن کلمه «جهان شهر» اراده عظیم و فاخری میطلبد.»
وی این را هم یادآور میشود که سنگ بست محل انشعاب راهها بود. راه هرات، مرو، نیشابور و توس از سنگ بست میگذشت و جزو مناطقی قرار گرفته که باتوجه به پیشینه اش نقش مهمی در تحولات داشته است. او اضافه میکند: «من در جلسه مدیریت سریال بسیار ارزشمند اباصلت هروی پیشنهاد کردم که در منطقه اباصلت نماد و نشانه بگذارید که مشخص شود اینجا چه تاریخی طی کرده و خواجه اباصلت چه معنایی برای ما دارد.
یک نماد و نشانه ایجاد کنیم که قداست و پیشینه تاریخی را در بدو ورود برای زائران و مسافران به نمایش بگذارد؛ درحالی که مسافران از همان ورودی شهر درباره مکان تاریخی مهمی مثل مشهد داوری منفی دارند. باعث تأسف است که ریل قطار از محلی از شهر عبور میکند که اصلا مطلوب نیست. همه از بیرون تصور میکنند که آدمهای حاشیه راه آهن چه مصیبتی تحمل میکنند. این داروی اولیه در مسافران برای ما مناسب نیست. بناهای شهر را باید با نماهای اسلامی مزین کنیم. مکتبی که حضرت رضا (ع) پایه گذار آن بوده، مکتب عشق است. المانهایی باید نصب کنیم که نماد عشق و توحید باشد.»
سخنران دیگر نشست که نقش محلات شهر را در گسترش آن شرح داد، محسن اکبرزاده، دکترای معماری و پژهشگر، بود که از منظر شهرسازی به موضوع پرداخت؛ با این توضیح ابتدایی که «در بحثهای توسعه موضوعی به نام لبه شهری بیان میشود و مسئله شان این است که به سازمان دهی فضا در لبه شهر واکنشی داشته باشند؛ اینکه لبه شهر کجاست و دوم اینکه چه منفعت درونی و بیرونی دارد؟
دکتر اکبرزاده با این مقدمه، در ادامه این گونه به شرح موضوع پرداخت: «جایگاه لبه شهر را به خیابانی تشبیه میکنند که ساختمان سر نبش آن دارای مطلوبیت بیشتری است. وقتی از لبههای شهری صحبت میکنند، اولین مزیت این است که لبه شهر جایی است که به جز دسترسی شعاعی به درون شهر، دسترسی کمربندی دارد. یعنی در نظامات ترافیکی ضریب میگیرد یا برای هرگونه اقدامات عمرانی، حیاتش به دسترسیهای عمده وابسته است. پس عاقلانه است که کاربری را از لبه شهر شروع کنیم.»
وی ادامه داد: «مشهد به واسطه جریانهای توسعه که در آن اتفاق افتاده است، لبه شهری معینی که سیاست ورزانه درباره آن عمل شده باشد، در اختیار ندارد. جریانهای گوناگونی به صورت ارگانیک لبهها را به هم وصل کرده است. غرب درگیر برخی فضاهای اراضی است. در جنوب مسئله خیلی مهم کمربندی و ارتباط با تهران و قطعههای شهری و وضعیت کاربریهای تقریبا بسته است و در نوار شمالی با یک مجموعه مشکل مالکیت زمینها و روستاها روبه رو هستیم که آنجا هم سیاست گذاری به علت تعارض منافع کار سادهای نیست.»
اکبرزاده در توضیح اینکه سیاستهای لبه شهری چه سیاستهایی هستند، توضیح داد: «مدیران در برنامه ریزیهای کلان توسعه شهری باید جایگاه لبه شهری را بدانند تا به عنوان مثال برای راه اندازی قطارشهری بدانند مترو باید پیش از شهرک تمام شود یا داخل آن؟ اینها برنامه ریزیهای گوناگونی برای لبه شهر درپی خواهدداشت؛ درحالی که اکنون مشخص نیست موضع ما درباره صورت بندی شهر چیست.»
این پژوهشگر یادآور شد: «مسئلهای که درباره لبههای شهر اهمیت دارد، این است که وقتی این مناطق در سیاست برای ما اهمیت دارند، به آن وجه مثبت میدهیم، اما اگر چنین خاصیتی نداشته باشد، میگوییم حاشیه شهر. این خود حاشیه دارد. این عبارت مدام تکرار میشود، اما ارکانش دقیق نمیشود که قدرت و ضعف آن را پیدا کنیم. در اینجا از نداشتن سازمان دهی سیاست گذاری سخن میگوییم. اکنون در لبه شهر کارهایی میکنیم که اگر خودش موضوع نباشد، در شکل کلان، آینده را تعریف خواهد کرد.»
به عقیده وی، اگر آستان قدس قصد فروش زمین هایش را دارد، یا شهرداری به نسبت جمعیت شهری درباره توسعه برنامه ریزی میکند، به طور کلی هرمنطقه شهر که قرار است اتفاقی صورت بگیرد، باید فارغ از هرگونه نگاه عقیدتی و سیاسی نسبت به حرم تعیین وضعیت شود. اکبرزاده اضافه میکند: «حتی اگر با ترافیک منطقه زشک مشکل دارید، باید ببینید چرا زائر به حضور در آنجا علاقهمند است؟ چرا زائر به همه روستاها سرنمی زند؟ اگر قرار است ایستگاه راه آهن یا فرودگاهی جدید راه اندازی کنیم، باز باید نسبت به دوری یا نزدیکی به حرم باشد.»
دکتر اکبرزاده ادامه میدهد: «اگر درباره لبه شرقی مشهد در نظامات سیاست گذاری جریانهای زیادی داریم که میخواهند به توافق برسند، ولی هنوز به نتیجه نرسیده اند، برای این است که نمیدانند به عنوان نمونه نسبت ایستگاه مترو، زیارت و لبه شهر با هم چیست. یعنی نتوانسته اند این را روی یک اصل پیاده کنند. هنگامی که مشغول تهیه طرح بافت جدید اطراف حرم بودیم، تا زمانی که محوریت زیارت را به رسمیت نشناخته بودیم، متر و معیاری هم برای سنجش وجود نداشت. دانستن مکانی که در آن هستیم، نسبتش با حرم و در مجموعه خراسان بزرگ و جاده ابریشم و هنگامی که به هم متصل میشوند، فهم جهان شهر را آسان خواهند کرد.»
وی با تأکید بر اینکه از وظایف سخن میگوید، ادامه داد: «مسئله اول وظیفه مندکردن است. در نظام وارونه سیاست زده همه میپرسند حق حاشیه شهر کجاست؟ شما میخواهید همیشه به این بخش از شهر تسهیلات بدهید؟ درحالی که باید ببینیم نقش آنها و وظیفه شان در قبال دیگرنقاط شهر چیست. مثلا بدانیم وظیفه شترک در کشت و زرع مشهد چیست. آن وقت پلیس ساختمان محکم مقابل ساخت وسازهای غیرمجاز میایستد. نمایندگان میگویند مردم مناطق به ما مراجعه میکنند و میخواهند دستور تغییرکاربری زمین هایشان را بدهیم، درحالی که با این کار مشکل را از هسته مرکزی مشهد به بیرون انتقال میدهید. یعنی هر روز یک مسئله دارند.»
وی تأکید میکند: «اگر این نکات را متوجه شویم، درباره نقش شهرک شهیدباهنر و قلعه خیابان و نقش آن برای زیارت هم سخن خواهیم گفت. هرچه جواب بود، درمجموع منافع و راهبردهای توسعه این منطقه محسوب خواهدشد. اگر به تاریخچه ورود حضرت رضا (ع) از مدینه تا مرو نگاه کنیم، متوجه اهمیت جهانی این منطقه خواهیم شد که در سیاست گذاری باید به آن توجه کنیم. اگر نقش زیارت را فهمیدیم، توسعه شهری هم پیدا میکنیم. پس برای آنکه مردم و مدیران را به نقششان آگاه کنیم، نیاز به مداخله منظری و نمادین داریم که نقش باب الرضایی اینجا مشخص باشد. آن وقت تأثیر زیادی بر جریان توسعه خواهدداشت. این خلاصه آن چیزی است که باید درباره لبه خاص بدانیم.»